معنی شبیه ساختن
حل جدول
فارسی به عربی
لغت نامه دهخدا
شبیه. [ش َ] (ع ص، اِ) همانند. مثل. یقال: «هذا شبیه ذاک »؛ این مانند آن است. (از اقرب الموارد). مانند. (متن اللغه) (منتهی الارب). نظیر. شبه. همچون. همال. تا. چون. ند. همتا. ج، اشباه:
نمتک و بسد نزدیکشان یکی باشد
از آن که هر دو به گونه شبیه یکدگرند.
قریع.
فرهنگ معین
(ص.) مثل، مانند، (اِ.) تعزیه. [خوانش: (شَ) [ع.]]
گردان (~. گَ) [ع - فا.] (ص فا.) کارگردان نمایش های مذهبی.
خوانی (~. خا) [ع - فا.] (حامص.) تعزیه خوانی.
فرهنگ فارسی هوشیار
همانند، نظیر، همچون، همتا
فارسی به ایتالیایی
identico
فارسی به آلمانی
Gefällt, Gleich, Gleich, Mögen, Anfertigen, Bilden herstellen, Bilden, Machen
فرهنگ واژههای فارسی سره
مانند، همانند، همدیس، همسان
کلمات بیگانه به فارسی
مانند - همانند
معادل ابجد
1428